همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی
همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی

سیاه و سفید

همیشه به این فکر کرده ام که این جهان سراسر تبعیض است.میگویند خوبی بدون بدی و شب بدون روز معنی پیدا نمیکند اما آیا آنکه در نیمه تاریک هستی واقع می شود مثلا آنکه افلیج دنیا می آید در حقش ظلم نشده؟ مثالی بزنم:وقتی نواده خانواده سلطنتی انگلستان متولد شد مطلبی نوشتم که مختصرش این است:در یک روز ویک ساعت و دقیقه در این دنیا دو کودک متولد شدند یکی در خانواده سلطنتی و دیگری در قبیله گومبا گومبا.اولی جند ماه قبل از تولدش تقریبا همه دنیا خبردار بودند و انتظار میکشیدند اما برای دومی هیچ خبری و انتظاری نبود.اولی به رنگ سفید و در اشرافی ترین خانواده دنیا متولد شد و دومی سیاه ودر گمنام ترین خانواده دنیا.اولی تحت نظارت بهترین پزشکان و کمک بهترین پرستاران وروی تشک پرقو دنیا آمدو دومی فوقش با کمک جادوگر قبیله و روی کاه و پهن فیل.اولی در ثروتمندترین خانواده جهان و با آینده پادشاه شدن متولد شد و دومی درفقر(کل کمک انسان دوستانه جوامع بین المللی به او وقبیله اش در سال معادل یک ماه هزینه پوشک اولی هم نخواهد بود) و اگر از ایدز قحطی و خطر جانوران وحشی در امان ماند نهایتا یک بومی خیلی معمولی آفریقا خواهد بود...هیچ کدام حق انتخاب نداشتند اما آیادر حق دومی ظلم نشده است؟ راه دور نرویم در یک کشور و یک جامعه هم این وضعیت وجود دارد یکی شب شکم گرسنه سر بز زمین می گذارد و دیگری ماهی چهل ملیون تومان پول تو جیبی میگیرد.باز هم کلی ترش می کنم.فرق من نوعی با کسی که محضر ائمه معصومین(ع) یاپیامبر (ص) را درک کرده است چقدر زیاد است؟ می گویند عمر از درب حانه پیامبر می گذشت و صوت قرآن خواندن جبرئیل را شنید و اسلام آورد کسی که توانسته چهره مبارک معصومین را دیده و صوت آسمانی اشان را شنیده باشد و سخنان روحانی اشان را شنیده باشد چقدر با کسی که در عصری اینچنین سرشار از شبهات و شک ها و سردرگمی ها غیبت امام عصر را تجربه می کند تفاوت دارد.؟بله من هم هزاران توجیه این تفاوت هارا شنیده ام اما نه عقلم پذیرفته و نه دلم قانع شده است شما چطور؟

در ستایش کوبانی

مدافعین غیور کوبانی بعد از 4ماه نبرد بی امان و لحظه به لحظه سرانجام موفق شدند نیروهای اهریمنی داعش را به طور کامل از شهر بیرون رانده و کنترل  آن را بدست بگیرند.آنچه این پیروزی را بسیار با ارزش می کند در ماهیت دو گروه متخاصم است.داعشی ها زیر نام اسلام چهره ای بسیار ددمنشانه از خود به جا گذاشته بودند.قومی متجاوز و وحشی که برای ر سیدن به اهدافشان از هیچ جنایتی روگردان نبودند از سربریدن اسیران دربرار دوربین های تلوزیونی گرفته تا قتل عام کامل اهالی روستایی که دربرابر انان تسلیم نشده بودند وبه اسارت گرفت زنان ودختران ایزدی و بردگی جنسی آنان.اما حماسه کوبانی تنها حماسه مقاومت در برابر دشمن متجاوز نبود.زنان در این مقاومت نقش محوری و بسیار تاثیر گذار داشتند. در برابر داعشی هایی که زن را تنها به چشم یک کالای جنسی میدیدند زنانی قد برافراشتند که شجاعت رشادت و ایثاررا با همه وجودشان معنی کردند.تعامل بین مرد وزن و برابری و دوشادوش جنگیدن مردان  زنان کوبانی پیامی بزرگ برای داعشی ها بود.این جنگ تنها جنگ دفاع از خاک و خانه و کاشانه نبود جنگ دفاع از ارزش ها و اعتقادات و آزادی هایی بود که شیاطین داعش بر نمی تابیدند.از این روست که این پیروزی نه فقط از نظر نظامی که از نظر باورهای انسانی و اجتماعی اهمیت فوق العاده زیادی داشت 

پ.ن:این مطلب طنز رایکی از دوستان در صفحه فیسبوکش گذاشته بود که حیفم آمد با شما شریک نشوم:

چند ماه پیش در بحبوحه جنگ کوبانی :

 من : اگه ده سال پیش بود و من مجرد بودم حتما یه جوری خودم رو میرسوندم کوبانی.
 همسر گرام : حالا که ده سال پیش نیست و متاهلی برو عضو داعش , میگن ماهی 12 میلیون حقوق میده!!!!

ای مادر ای زمین!

اگر به این بیاندیشیم که چه چیز مادی یا معنوی در این دنیا باارزشترین است من میگویم زمین! زمین در این دنیا بیشتر از هر چیز دیگر قابل احترام و ارزش است.هر ملتی زمینی دارند که آن را وطن یا مام میهن می نامند. در آن سر زمین استان هایی است که اهالی آن با افتخار خود را منسوب به آن می دانند.ودر هر استان شهر هایی است که مردمش غاشقانه آن را دوست دارند و در هر شهر خانه ای است که برای اعضا آن مهمترین قسمت کره خاک است.واین زمین است که روزی خودمان را از آن بدست می آوریم.باید کشاورز زاده باشی یا خودت کشاورزی کرده باشی تا این حس و این عشق را درک کنی.باید تراکتور رانده باشی بایدشخم خوردن زمین و رو آمدن خاک تیره و مرطوب را دیده باشی تا لذت آن را تجربه کنی .باید دیسک زدن و هموار کردن کلوخه های زمستانی را به چشم ببینی و خاک را در مشتت لمس کرده و با نفس عمیق بو کشده باشی تا درک کنی باید جوهای آب را با نهر کن حفر کنی و با کلش و پلاستیک آب بند درست کرده باشی.باید بذرکار به تراکتوربسته باشی و ردیف ردیف ذرت و گندم کاشته باشی تا بدانی باید روزهای گرم با سیفون از جویی به کرتی آب رسانده باشی یا شب های خنک تابستان حق آبه ات را به زمین رسانده باشی بیل به دست در زیر نو فانوس یا حتی نورماه و ستارگان آبیاری کرده باشی و صدای سیراب شدن خاک را شنیده باشی.باید در کنار مزرعه چای آتشی درست کرده باشی تا خستگی در کنی باید روزها با آفات و بیماری ها مبارزه کرده باشی تا زمانی که دانه ها سر از خاک بیرون می آورند احساس داشتن هزاران فرزند را پیدا کنی.و آنگاه که باد در مزارع  طلایی گندم موج می اندازد  نشئه ای بیشتر از هر مخدر ومستی بالاتر از هر مسکر احساس کرده باشی هنگامی که روی زمینی عرق ریخته باشی مثل آن است که خودت در آن ریشه زده باشی...  

ای مادر، ای زمین!

امروز این منم که ستایشگر توام
از توست ریشه و رگ و خون و خروش من
فرزند حقگزار تو و شاکر توام.